بدترین رفتارهای روانشناختی که مردم علیه یکدیگر انجام میدهند چیست؟
انسانها اجتماعیترین موجودات کره زمین هستند. ما هم میتوانیم با یکدیگر متحد شویم، عاشق شویم و پسوردهای نتفلیکس را با دیگران به اشتراک بگذاریم و هم این توانایی را داریم که با رفتارهایمان دیگران را گیج و ذهنشان را آشفته کنیم.
اما از از نظر روانشناسی، بدترین کاری که یک نفر میتواند با دیگری انجام دهد چیست؟ در ادامه به پنج مورد اشاره میشود.
۱. گسلایتینگ (Gaslighting)
تصور کنید فردی به آرامی و بصورت روشمند شما را متقاعد کند که حافظۀ شما اشکال دارد، احساسات شما نادرست است و انسان واقعبینی نیستید. این یعنی تلاش عامدانه برای بهم ریختن و فکر و ذهن دیگران که اصطلاحا گسلایتینگ (پدیده چراغ گاز) نامیده میشود.
رفتاری که در جریان آن، فردی بطور سیستماتیک، بذر شک و تردید دربارۀ واقعیات را در ذهن دیگری میکارد و او را وادار میکند درک، حافظه و حتی عقل خود را زیر سوال ببرد.
این تاکتیک از فیلم «1944 Gaslight» سرچشمه میگیرد؛ جایی که شوهری همسرش را آنقدر از این مسیر تحت تاثیر قرار میدهد تا باور کند که عقلش را از دست داده است.
این تاکتیک به طرز نگران کنندهای در روابط سمّی رایج شده و یک شکل موذیانهای از شکنجه روانی است. زیرا از این راه، به «بنیاد واقعیت یک فرد» حمله میشود.
در موارد شدید، فرد مهاجم حتی میتواند قربانی خود را متقاعد کند که کل وقایع ساختگی هستند و به این ترتیب منجر به سردرگمی عمیق عاطفی در او و ایجاد «شک به خود» میشود.
قربانی ممکن است فکر کند که «آیا واقعاً این را گفتم؟ آیا من بیش از حد واکنش نشان میدهم؟». نه، شما مشکلی ندارید.
«گسلایتینگ» در بدترین حالت خود، نوعی دستکاری عاطفی است؛ زیرا به آرامی اعتماد به نفس فرد را از بین میبرد و فرد برای همیشه به مهاجمی که افکار او را دستکاری کرده، وابسته میماند.
۲. بمباران عشق (Love Bombing)
اگر در رفتار «گسلایتینگ» دستکاری افکار به آهستگی انجام میشود، در رفتار «بمباران عشق» عکس آن است.
این رفتار زمانی دیده میشود که شخصی در مراحل اولیه یک رابطه، با هدف به دست آوردن کنترل طرف مقابل، توجه و محبت و تمجید بیش از حدی را نسبت به او نشان میدهد.
اما واقعیت آن است که همۀ آن خیره شدنهای عاشقانه و دیدارهای غافلگیرکننده با گل، «عشق» نیست بلکه تلاش برای کنترل شماست و به محض اینکه شما به دام عشق او افتادید، احساسات او شروع به عقبنشینی میکند و شما را در حالی ترک میکند که مانند یک معتاد محتاج عشق و تماس با او شدهاید.
این تاکتیک روانشناختی، معمولاً هم در روابطی دیده میشود که یک نفر به دنبال سوءاستفاده از طرف مقابل است، و هم در برخی فرقهها برای جذب افراد (بله، برخی فرقهها نیز از بمباران عشق استفاده میکنند).
در این وضعیت، فردی که به دنبال تسلط است، اوج و فرودهای شدید روحی شما را تنظیم میکند و بهتدریج قربانی را از نظر عاطفی وابسته به خود میکند؛ زیرا در این حالت کنترل فرد قربانی بسیار آسان است.
بنابراین باید در قبال رابطهای که خیلی سریع پیشرفت میکند، احتیاط کرد.
۳. احساس گناه (Guilt-Tripping)
احساس گناه، احساس بدی است که مثلا هنگامی که ناخواسته پا روی پنجه سگ خود میگذارید یا آخرین تکۀ پیتزا را بدون توجه به خواست دیگران میخورید، به شما دست میدهد. اما برخی با دستکاری این احساس سعی میکنند از آن مانند سلاحی علیه فرد قربانی استفاده کنند.
«باجگیری عاطفی» زمانی اتفاق میافتد که شخصی از احساس گناه استفاده میکند تا شما را وادار به انجام کاری کند که خودش میخواهد و شما را قانع میکند که در قبال خوشبختی با بدبختی او احساس مسئولیت کنید.
جملاتی مانند «بعد از تمام کارهایی که برای تو انجام دادم…» یا «اگر مرا دوست داشتی، باید این کار را انجام میدادی…» برخی از راههای کلاسیک باجگیری احساسی هستند.
هدف از این کار نیز به دام انداختن فرد قربانی در شبکهای از تعهدات است؛ زیرا تمایل شما به اجتناب از احساس گناه، کنترل کردن شما را آسانتر میکند.
در این حالت، دستکاریکنندۀ احساسات شما، بطور ماهرانهای مسئولیت مشکلاتش را به گردن شما میاندازد و شما را سرزنش میکند و مطمئن میشود که آنقدر درگیر احساس گناه هستید که دیگر نمیتوانید ببینید واقعاً چه اتفاقی میافتد.
۴. مثلث سازی (Triangulation)
این اصطلاح نیز برگرفته از فیلم «Mean Girls» است و زمانی اتفاق میافتد که شخصی برای حفظ کنترل بر دیگران، شخص ثالثی را وارد یک درگیری یا یک رابطه پویا میکند تا کنترل او را به دست بگیرد.
در این حالت دستکاریکننده، مانند کارگردان سریال تلویزیونیِ خودش عمل میکند و دیگران بازیگران ناخواستۀ آن میشوند.
گاه ممکن است از این راه، دوستان را در برابر یکدیگر قرار دهند یا یک پارتنر پیشین را در یک رابطه فعلی درگیر کنند و به این ترتیب «مثلث سازی» در یک فضای درام رشد میکند.
بدیِ رفتار «مثلث سازی» این است که رقابت، حسادت و سردرگمی ایجاد میکند و قربانی به جای اینکه از دستکاری کننده ناراحت شود، ناگهان به رویارویی با نفر سوم و تعقیب او میپردازد. دستکاریکننده هم عقب مینشیند و این آشفتگی را تماشا میکند.
«مثلث سازی» تاکتیک مورد علاقه خودشیفتهها و شخصیتهای دارای درگیریهای درونی بالا است، زیرا به دنبال بیثبات کردن روابط هستند و همه را در یک حالت حدس و گمان نگه میدارند.
«مثلث سازی» شکلی از پرخاشگری به منظور ایجاد حس ناراحتی و ناامنی در فرد قربانی است.
۵. تنبیه خاموش (Silent Treatment)
گاهی اوقات بدترین کاری که یک نفر میتواند انجام دهد ، این است که اصلا کاری نکند.
«تنبیه خاموش» یا «تنبیه در سکوت» شاید به ظاهر پاسخی کودکانه به یک درگیری باشد اما یک سلاح روانی ویرانگر است. زیرا با امتناع از برقراری ارتباط، دستکاریکننده بگونهای موثر قربانی را «تنبیه» میکند و تا زمانی که فرد قربانی به خواست او تن ندهد، از توجه و محبت به او خودداری میکند.
این کار یک خلأ عاطفی ایجاد میکند که در آن قربانی رها میشود تا حدس بزند چه اشتباهی روی داده است و ناامیدانه به دنبال حل و فصل آن باشد.
در «تنبیه خاموش»، از نیاز اساسی انسان برای ارتباط و تعلق اجتماعی سوءاستفاده میشود و فرد مهاجم این پیام را به قربانی میفرستد که او «نامرئی» است و ارزش توجه ندارد یا اینکه ما برایش ارزش قائل نیستیم.
با گذشت زمان، این وضعیت منجر به ایجاد احساس طرد شدن، تنهایی و اعتماد به نفس پایین میشود.
تحقیقات نشان میدهد که نادیده گرفته شدن نیز میتواند همان مناطق مغزی مرتبط با دردِ فیزیکی را فعال کند. به عبارت دیگر، «تنبیه بیصدا» حتی ممکن است بیشتر از بیان کلمات آسیب بزند.
نتیجه گیری
بدترین شکلهای دستکاری رفتاری، آنهایی هستند که «به آرامی» احساسات ما را نسبت به خود تغییر میدهند و باعث میشوند در ارزش، واقعیت یا روابط خود شک کنیم.
در همه شیوههایی که در بالا ذکر شد، هدف اساسی همیشه یک چیز است: کنترل.
به این ترتیب اگر بتوانیم این تاکتیکها را بخوبی تشخیص دهیم، میتوانیم قدرت خود را بازیابیم، مرزهای خود را مشخص کنیم و از بازیهای ذهنی دور شویم. اینجاست که در دنیایی پر از دستکاریکنندگان، دانش میتواند مانند «زرهی» برای محافظت از خودمان عمل کند.